ابراز عشق واقعی
یك روز آموزگار از دانش آموزانی كه در كلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تكراری برای ابراز عشق ، بیان كنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می كنند.
برخی دادن گل و هدیه و حرف های دلنشین را راه بیان عشق عنوان كردند. شماری دیگر هم گفتند با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی را راه بیان عشق می دانند .
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این كه شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان كند
داستان كوتاهی تعریف كرد
یك روز زن و شوهر جوانی كه هر دو زیست شناس بودند
طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخكوب شدند .
یك قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود.
شوهر، تفنگ شكاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات كوچك ترین حركتی نداشتند .
ببر، آرام به طرف آنان حركت كرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار كرد و همسرش را تنها گذاشت.
بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند .
داستان به اینجا كه رسید دانش آموزان شروع كردند به محكوم كردن آن مرد.
راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته كه او را تنها گذاشته است !
راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود كه عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.
از پسرمان خوب مواظبت كن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.
قطره های بلورین اشك، صورت راوی را خیس كرده بود كه ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند
ببر فقط به كسی حمله می كند كه حركتی انجام می دهد و یا فرار می كند. پدر من در آن لحظه وحشتناك ،
با فدا كردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد.
این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود
این وفاداری مردان
:: بازدید از این مطلب : 704
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0